داستان این فیلم دربارهی زندگی مردی به نام رد میلر و همسرش مندی است که اتفاقات بسیار هولناکی برایشان رخ میدهد و …
فیلم مندی، که شاید یکی از ستایششدهترین آثار ناشناختهی سال جاری به حساب بیاید، یکی از آن ساختههایی است که در جدیترین حالت ممکن، برای دستهای کاملا مشخص از مخاطبان خلق میشوند. آثاری که یک نفر میتواند از دیدنشان نهایت لذت را ببرد و دیگری، شانس مواجه شدن با خستهکنندهترین تجربههای سینمایی زندگیاش را لابهلای دقایق آن، به چنگ میآورد.
این موضوع، البته ابدا به معنی طبقهبندی شدن اثر در حوزهی فیلمهای کالت هم نیست و بحثبرانگیز بودن جذابیت یا عدم جذابیت Mandy، ابدا در این حد و اندازهها بزرگ به نظر نمیرسد.
به جای اینها، بهترین توصیف ممکن برای ساختهی پانوس کزماتوس از همان نقطهای برمیآید که درک کنیم چه کسانی حقیقتا از دیدن این فیلم، لذت میبرند.
جواب هم چیزی نیست جز اشخاصی که دوست دارند قصهها را در ناآشناترین (نه لزوما خلاقانهترین) فرمها ببینند و بعد، با واکاویِ دوباره و دوبارهی تمامی ثانیههای اثر و خواندن مقالات گوناگون دربارهی همهی بخشهای آن، آرامآرام و در طول مدتی نه چندان کوتاه، به درک کاملی از جهانبینی فیلمساز و مفاهیم قرارگرفته درون یک فیلم بلند برسند.
به همین سبب، اکثر مخاطبانی که سینما را در لحظهی پخش شدن فیلم میشناسند و مانند من فکر میکنند که هر ساختهی سینمایی، باید قبل از هر چیز در طول زمان پیشروی خود دلیلی برای لذت بردن به غالب مخاطبان خود بدهد، هیچ دلیلی برای دیدن «مندی» ندارند. آنقدر که هیچکدام از نقاط قوت بصری و صوتی انکارناپذیر فیلم هم نمیتواند روی این موضوع، تاثیر خاصی داشته باشد.