داستان فیلم که در زمان حال و گذشته رخ می دهد ، درباره ی خاطرات فرزند یک نویسنده ی مشهور می باشد که به یاد می آورد پدرش علاوه بر اینکه از یک نوع بیماریِ عصبی رنج می برد ، چگونه با مهربانی و دلسوزی وِی را بزرگ کرد و…
پدران و دختران با بازی همیشه دوست داشتنی راسل کروو از جمله فیلمهاییست که به خوبی در بحث شخصیت وابسته و تاثیر مشکلات عاطفی کودکی در دوران نوجوانی روایتی زیبا و دردناک را به تصویر کشیده است.
دستمایهی اولیه داستان شاید تکراری باشد که روایت مردی است که همسرش را در تصادفی کاملا بی معنی به دلیل مشاجرهای مسخره از دست می دهد و ضمن از دست دادن عشقش، حالا برای دخترش باید هم پدر و هم مادر باشد.
این فیلم که در زمان حال و گذشته رخ می دهد، درباره ی خاطرات فرزند یک نویسنده ی مشهور است که به یاد می آورد پدرش علاوه بر اینکه از یک نوع بیماریِ عصبی رنج می بُرد، چگونه با مهربانی و دلسوزی وِی را بزرگ کرد…
فلاش بک و فلاش فورواردهای به جای و جابهجاییهای زیبا در تاریخ درگیری خوبی را برای مخاطب ایجاد میکند و به گونهای کشش فیلم را بیشتر و به غنای جذابیت داستان افزوده و به میزانی پراکندگیهای داستان را کمرنگ کرده است و کم کم مضمون اصلی فیلم که بیانی از ” کارن هورنای” است:
(هر چه بر روان امروز آدمی میرود، ردپا و جراحتش را میبایست در کودکی یافت) به چشم میآید و ذهن جوینده را بیدار میکند و به دنبال چراهای بسیاری در زندگی خود، اطرافیان و جامعه میکشاند…