فیلم فکر کنم الان تنها هستیم
I Think Were Alone Now داستان مردی به نام دل را روایت میکند که در این جهان تنها است. پس از نابودی بشر ، او در شهر کوچک و خالی از سکنه خود زندگی میکند که توانسته در تنهایی این شهر کوچک را به مکانی برای زندگی تبدیل کند. تا اینکه ، او غریبهای را پیدا میکند که دارای گذشتهی مبهم و مرموزی است و…
فیلم I Think We’re Alone Now قصد دارد تا روایتی بدیع و تازه را در سبکی کهنه و قدیمی، پساآخرالزمانی، روایت کند و احتمالا میدانید خلاقیت به کار بردن در این ژانر، هنر میخواهد! فیلم مانند برخی از آثار مدرن امروزی، بیشتر از آنکه روی جنبه تخیلی این ماجرا برود، بر روی عواطف انسانی و درام ماجرا دست گذاشته و در زیر پوست روایت تخیلی خود، عاشقانهای را به تصویر میکشد که علی رغم دنیای عجیبش، باور پذیر است.
دل تنها بازمانده دنیاست، این را خودش میگوید و در طی این چند صد روزی که در شهرش که حالا تبدیل به شهر مردگان شده، هیچ انسان زنده دیگری را ندیده است. تمام انسانها در یک روز و ساعت خاص بنا به دلایلی نامعلوم مردهاند و دل هم دلیل آن را نمیداند ولی به نظر میرسد که از وضعیت پیش آمده چندان هم ناراحت نیست.
او در خانهها پرسه میزند و با پاکسازی آنها، علامت ضربدر بزرگی درب در خانه با گچ یا اسپری سفید کشیده و جنازههای اندرونی خانه را باندپیچی کرده و با خود به قبرستانی که درست کرده میبرد. هیچ راه تماسی با هیچ جای دنیا برای دل فراهم نیست و انرژیهایی همچون برق و.. نیز همگی از کار افتادهاند.