در کانون اصلاح و تربیت شهر زیبا نوجوانان زندانی با خواست «اعلا» جمع میشوند تا هجدهمین سالروز تولد «اکبر» را جشن بگیرند.
اکبر متهم است دو سال پیش دختری را کشته و حالا زمان قصاص اوست و دوستش اعلا بعد از آزادی در تلاش است تا رضایت خانواده مقتول را بگیرد و دوستش را از طناب دار نجات دهد اما او در این جریان ناخواسته عاشق خواهر اکبر میشود…
اين فيلم از جمله فيلمهايي است كه به مسائل واقعي و ملموس جامعه مي پردازد ، واقعياتي كه مي توان افراد زيادي را پيدا كرد كه در موقعيتهاي گوناگون جامعه با آن درگير هستند.
همچنين داستان اين فيلم از معدود داستانهايي است كه پاياني خوش و كاملا مشخص ندارد ، در واقع بيننده احساس مي كند كه فيلم ناتمام مانده است امـا همانطـور كه كـارگـردان خـود مي گويد: داستان به عمد چنان تمام مي شود كه قضاوت را به عهده بيننده بگذارد.
البته به نظر مي رسد كه چنين تكنيكي در پايان دادن به داستان فيلم داراي نكـات مثبـت و قابل تاملي است ، چرا كه در موضوعات اجتماعي و پيچيده اي مانند موضوع داستان اين فيلم ، به راحتي نمي توان نظري درست و بدون اشكال را مطرح كرد.
بنابراين طراحي چنين پاياني براي يك داستان و البته داستاني كه برگرفته از بطن جامعه و قواعد و قوانين واقعي و ملموس آن باشد، مي تواند براي مخاطب يك محركي بسازد كه بواسطه آن به تفكر و تحليل موضوع موردنظر و حتي كنكاش پيرامون علل مرتبط با آن بپردازد.