جوانی شهرستانی که برای امتحان”grande école” به پاریس سفر میکند با دختری رو به رو میشود و وارد رابطهای کوتاهمدت میشوند…
عشق و رابطهاش با حسادت از موضوعاتی است که در فیلمهای فیلیپ گرل (Philippe Garrel) همیشه اهمیتی زیادی داشته است.
گرل هیچ وقت ابایی ندارد که حسادت و شکل تشدید شدهاش را در رابطهها نشان دهد،
و ابایی ندارد که بگوید عشق و حسادت از یک خانواده هستند، و نمیتوانند از هم جدا شوند و حسادت ارتباطی با جهل و تعصب سنتی ندارد.
او در فیلم جدیدش، نمک اشکها (The Salt of Tears)، باز هم با قاببندیهای سیاه و سفیدی که دهه ۶۰ سینمای فرانسه و دوران طلایی موج نو را یادآوری میکند، به موضوعی مشابه پرداخته است.
داستان پیرامون پسری نجار است که وارد رابطههای عاشقانه مختلف میشود.
داستان بسیار ساده است، و در آن پیچیدگیهای بنمایه یا فضاهای شلوغ را نمیبینیم، فضای عاشقانه آن و سادگیاش یادآور کارهای لینکلیتر (Linklater) است.
فیلمی که با حداقل شخصیتها و حداقل قطع فضا ساخته شده، اما در سادگیاش دنیایی از پیچیدگیها نهفته.