فیلم سینمایی مرد :
در اواخر قرن نوزدهم آریزونا، یک مرد سفیدپوست بزرگ شده آپاچی ، جان راسل، پس از بازگشت به میراث خود (یک ساعت طلایی و یک پانسیون) پس از مرگ پدرش، با تعصب در دنیای سفیدپوستان مواجه میشود. راسل تصمیم می گیرد خانه را بفروشد تا گله ای از اسب بخرد،
چیزی که او را برای مرزنشینانی که در آنجا زندگی می کنند یا برای نگهبان، جسی، محبوب نمی کند، در نهایت با جسی سوار بر کالسکه می شود و دوریس و بیلی لی بلیک که از ازدواج ناراضی بودند، شهر را ترک می کنند.
سه نفر دیگر با آنها سوار می شوند: مامور هندیپروفسور الکساندر فاور، همسر اشرافی او آدرا و سیسرو گریمز خام. پروفسور فاور پس از کشف اینکه جان راسل از پیشینه آپاچی است، از راسل درخواست می کند که با راننده هنری مندز سوار شود.
باندی به رهبری گرایمز که میدانست دکتر فاوور پولی را حمل میکند که از همان آپاچیهایی که راسل با آنها بزرگ شده بود، دزدیده است. گریمز سوار می شود و خانم فاور را به عنوان گروگان می گیرد…