مردی به نام عزیز برای تملک و فروش مایملک پدری خود به کشور بازمیگردد.
اما با آتیه دختری که قبل از سفر به او علاقه داشته روبرو میشود.
در این میان اتفاقاتی رخ میدهد که غیرقابل پیش بینی است…
داستان فیلم یك قصه تكراری است.
قصه عشق.
قصه هجران ها و وصل ها و… اما رفیعی چندان خود را محصور قصه نمی كند كه اگر این طور بود می توان سوراخ های فراوانی را درون اثر مورد مداقه قرار داد كه البته همین حالا نیز آنها چندان قابل چشم پوشی نیستند.
رنگ در فیلم ماهی ها عاشق می شوند تبدیل به علل اصلی فضاسازی می شود.
فیلم در نگاه اول لحنی شاعرانه دارد. فضا و ریتم كلی فیلم این مسأله را به تماشاگر القا می كنند.
اما اندك اندك پس از ورود عزیز و آشنایی تماشاگر با آتیه و بقیه اعضای رستوران او، خون زندگی در فیلم جریان پیداكرده و ریتم كند شاعرانگی در ریتم تند زندگی مستحیل می شود.