داستان با نیما زند کریمی که استاد دانشگاه در رشته تاریخ است آغاز میشود.
او از لحاظ مالی در مضیقه است و پس از مدتی به این نتیجه می رسد که کسی در این کشور به فوق لیسانس تاریخ اهمیتی نمی دهد و تصمیم می گیرد بهطور کلی تاریخ را کنار بگذارد و سعی میکند همهٔ کتابهایی که در این زمینه دارد را به کتابخانه اهدا کند.
در کتابخانه با دختری به نام رویا اتابکی آشنا میشود که دانشجوی علاقهمند و مطلع از رشته تاریخ بوده و در حال تکمیل پایاننامهٔ خود است.
در آنجا قهوهای تلخ منتظر اوست که با نوشیدن آن به پنج سال گمشده تاریخ قدم میگذارد.
مراسم سومین سالگرد جهانگیرشاه است که در تهران تاجگذاری می کند.
نیما ابتدا این تصور را دارد که این ها همه نمایش و تئاتر است؛ و با حرکات جمع به خنده میافتد اما در اواخر قسمت سوم، شاه از دست او عصبانی شده و دستور اعدام او را صادر میکند.
اما با وساطت خوابگذار نسترو آقاخان داموس الملک وی را به زندان میبرند.
در آنجا متوجه میشود که در چه برههٔ تاریخی گرفتار شده است.